بلند اقبال

بلند اقبال

شمارهٔ ۲۱۲

۱

در ودیوار دل از عشق جانان چون خراب آید

فضای دل هماندم پر زنور آفتاب آید

۲

دلم ازآتش عشق پریروئی بود بریان

که چون ازدل کشم هوئی زمن بوی کباب آید

۳

شبی در خواب دیدم می کنم با زلف اوبازی

چه شب ها رفته وز من باز بوی مشک ناب آید

۴

به شمع روشنم دیگر چه حاجت امشب ای خادم

اگر در بزم من آن ماه طلعت بی نقاب آید

۵

نه نالان هستم از قهرش نه بالان گردم از لطفش

اگر آید گناه از من وگر از من ثواب آید

۶

نمی دانم چه می بود این که ساقی ریخت درساغر

که این مستی که من دارم کجا کی از شراب آید

۷

به دلگفتم بلند اقبال گرددکس چو من گفتا

بلی هر کس بر دلبر دعایش مستجاب آید

تصاویر و صوت

نظرات