
بلند اقبال
شمارهٔ ۲۳۹
۱
داد آن هفته ز بس یار شرابم دو سه روز
کرد چون نرگس بیمار خرابم دوسه روز
۲
باز آن ماه گراید به وثاقم دو سه شب
سر بباید که زهر کار بتابم دو سه روز
۳
دور از آن ماه دوهفته که زدآتش به دلم
غرقه ازگریه بسیار درآبم دوسه روز
۴
تا مگر او به عیادت گذر آرد به سرم
به که چون مردم بیمار بخوابم دو سه روز
۵
هفته ای رفته کز آن ماه ندارم خبری
روم اندر پی دلدار شتابم دوسه روز
۶
می توان گفت جوان بخت وبلنداقبالم
بر در یار اگر بار بیابم دو سه روز
نظرات