بلند اقبال

بلند اقبال

شمارهٔ ۲۴۵

۱

دلا غلام در دوست باش و سلطان باش

هر آنچه حکم نماید مطیع فرمان باش

۲

تورا چوخاتم فرماندهی به کف دادند

به پشت باد بزن تخت را سلیمان باش

۳

نصیحتی کنمت ترک آرزوها کن

زکار خویش وزکردار خود پشیمان باش

۴

چو صبح عید رسد از پی تقرب خویش

به پیش دلبر خود گوسفند قربان باش

۵

تو را ز یوسف گمگشته چون به دل داغ است

به کنج بیت حزن همچو پیر کنعان باش

۶

چگونه جمع شود عاشقی وخاطر جمع

چو زلف یا راگر عاشقی پریشان باش

۷

غمین مباش غم عالم ار شود یارت

چوبختیان قوی پشت سخت کوهان باش

۸

به یاد آن صنم سروقد گل رخسار

چه حاجتت به گلستان تو خود گلستان باش

۹

گرت هوا است که چون من شوی بلنداقبال

ز جان ودل بگذر محو روی جانان باش

تصاویر و صوت

نظرات