بلند اقبال

بلند اقبال

شمارهٔ ۲۴۷

۱

زلف تو چو دودآمد وچهر تو چوآتش

و از آتش ودود تو دلم گشته مشوش

۲

جان ودلوهوش وخرد وصبر وتوانم

می بود وربود از کف من خال توهر شش

۳

ماهی به رخ اما نبود ماه زره پوش

سروی به قد اما نشود سروکمان کش

۴

بینی ودو ابرو ودوچشم تو برددل

اسمی بود اعظم ز چپ وراست منقش

۵

زلف تومرا چون شده زنجیر غمی نیست

دیوانه ام ار کرده ای از روی پریوش

۶

بر پیلتن اسب تو ببینم چو رخت را

همچون شه شطرنج شوم کش به کشی کش

۷

مانند بلنداقبال الحق نتوان گفت

در وصف رخ دوست کسی شعر چنین خوش

تصاویر و صوت

نظرات