
بلند اقبال
شمارهٔ ۲۶
۱
جز رخ یار آتشی سوزنده باشد کی در آب
ماهیان را کرد بریان عکس روی وی درآب
۲
در دل وچشم من از یاد میان وقد او
کرده موئی جا در آتش رسته گوئی نی در آب
۳
در دهانم آب شد لعل لب دلبر بلی
آب می گردد چکد گر قطره ای از می در آب
۴
جان سپارم یکدم ار اشک از سر من نگذرد
همچو آن ماهی که دارد خویشتن را هِی در آب
۵
بر شتر ای ساربان، یار مرا محمل مبند
ورنه اشکم ناقه ات را می کند تا پی در آب
۶
از دوچشمم گر بریزد اشک چون طوفان نوح
عالم و آدم همه گردند یکسر طِی در آب
۷
جز بلنداقبال کز غم سوزد ودراشک چشم
جای دارد ، جای می گیرد سمندر کِی در آب ؟
نظرات
سیدمحمد جهانشاهی
سیدمحمد جهانشاهی
سیدمحمد جهانشاهی