بلند اقبال

بلند اقبال

شمارهٔ ۲۶۲

۱

ای تیر مژگان تورا جان ودل مسکین هدف

جان ودل ما عاقبت خواهدشد از عشقت تلف

۲

هر کس که مژگان تو را بیند به گردچشم تو

گوید که چنگیز است این گردش سپاهی بسته صف

۳

می گفتمت سروی اگر می بود سیمین ساق او

می خواندمت ماهی نبود ار ماه بر رویش کلف

۴

هر کس که بیند روی تو انگشت گیرد بردهان

وآنکس که بیند چهر من هی ساید از غم کف به کف

۵

جانا به جانت آفرین بادا ز رب العالمین

همچون تویکتای گوهری پرورده هرگز کی صدف

۶

از پوست پوشان توام وز حلقه گوشان توام

گه درخروشم گه خموشافتاده درچنگت چودف

۷

ما را وجود از هست تو آشفته ایم ومست تو

ای ماچو ذره توچومهر ای توچوقلزم ما چوکف

۸

اندر برآید دلبرم و آسوده گردد خاطرم

گر کوکب اقبال من از نکبت آید درشرف

۹

از چشم وگیسویت رها گردد بلند اقبال کی

اینش کشد از یک جهت آنش کشد از یک طرف

تصاویر و صوت

نظرات