
بلند اقبال
شمارهٔ ۲۶۷
۱
ندیده روی دلبر را شدم از جان و دل عاشق
بلی عاشق چنین گردد اگر باشد کسی لایق
۲
ز هر جانب که آن خورشید تابد آیمش حربا
به هر صورت که گرددجلوه گر گردم بدو عاشق
۳
اگر در کسوت لیلی در آید می شوم مجنون
وگر بر هیئت عذرا برآید گردمش وامق
۴
به حسن ودلبری دیگر چو آن ماه پری پیکر
نه دیده نه ببیند کس چه از سابق چه در لاحق
۵
نمی گنجد دلم در بر طپد چون طایر بی سر
همی در روز وشب از بس به دیدارش بود شایق
۶
به چهر و اشک من بنگر که قولم را کنی باور
چو اشک و چهر خونین شد گواه عاشق صادق
۷
ببین بر هر تنی باشد سری در هر سری سری
اگر عاقل وگر جاهل اگر عادل وگر فاسق
۸
خبرازنیت کس کس ندارد جز خداوندی
که کردش از عدم موجود وهستش خالق ورازق
۹
مکن باکس دل آزاری اگر راهی به حق داری
بلنداقبال آسا کار را بگذار با خالق
نظرات