
بلند اقبال
شمارهٔ ۲۶۸
۱
کس نگردد مبتلای درد وآزار فراق
کس مبادا در جهان یا رب فراق
۲
نوح از طوفان ویعقوب از غم یوسف ندید
آنچه من می بینم اندر دهر ز آزار فراق
۳
دیده ای آتش چوافتد در نیستان چون کند
همچنان در جسم و جانم می کند نار فراق
۴
در علاج من طبیبا رنج بی حاصل مبر
زآنکه مرگ آید دوای درد بیمار فراق
۵
دارم از ابروی یار خود قدی خم گشته تر
بسکه بنهاده است بر دوشم همی بار فراق
۶
پیش از آن کز ما فراق آثار نگذارد به دهر
ازخدا خواهم به جا نگذارد آثار فراق
۷
گفت از دوزخ بلند اقبال کم کن گفتگو
در بر هر کس که گفتم شرحی از کار فراق
نظرات