بلند اقبال

بلند اقبال

شمارهٔ ۲۸۵

۱

یا مشو ازدردعشق ای دل علیل

یاکه در پیش طبیبی برد دخیل

۲

یا مده خود را به دست دلبران

یا فنا کن خویش را بی قال وقیل

۳

روبه حرف من مگو چون وچرا

پندمن بشنو مجو از من دلیل

۴

هر کهرا باشد میانی همچو مو

یا بوداو را جمالی بس جمیل

۵

نیست دلبر دلبر آن باشد که او

بر دلت کافی بودبرجان کفیل

۶

خصم را منگر حقیر وخوار وزار

هان مپندار او ضعیف است وذلیل

۷

هان مگو او کوچک است ومن بزرگ

خویش رامشمر کثیر او را قلیل

۸

شیر سیر از جان شود از دست مور

می شود عاجز ز نیش پشه پیل

۹

چون بلنداقبال کودرهر مقام

حسبنا الله انه نعم الوکیل

تصاویر و صوت

نظرات