بلند اقبال

بلند اقبال

شمارهٔ ۳۰۲

۱

خراب کرد فراق رخ تو بنیادم

روا بود که کنی از وصالت آبادم

۲

به هر لباس کنی جلوه هستمت عاشق

که دل به عشق تو درعالم ازل دادم

۳

اگر به صورت لیلی شوی چو مجنونم

وگر به جلوه شیرین شوی چوفرهادم

۴

وصال وهجر تودرپیش من بود یکسان

به دوستی که نه از این غمین نه ز آن شادم

۵

مرا توروز وشب اندر برابر نظری

ز قیدنیک وبد و وصل وهجرت آزادم

۶

دلم ز عشق توپر آتش است و دیده پر آب

شوم چوخاک پس از مرگ وچون بردبادم

۷

دل ار که راه به دل دار از چه روعمری است

نه یاد کرده ای از من نه رفتی از یادم

۸

فراز شاخه طوبی بدم بلند اقبال

چه شد که در قفس این جهان درافتادم

تصاویر و صوت

نظرات