
بلند اقبال
شمارهٔ ۳۱۰
۱
نیارد سروهرگز میوه من چیزی عجب دیدم
به سروقامت دلبر ز شیرین لب رطب دیدم
۲
ندیدم در رطب نه در شکر نه درعسل هرگز
من این شیرین وشهدی که درآن لعل لب دیدم
۳
چنین حسنی که دارد پارسی گوترک شوخ من
نه از شهر عجم خیزد نه درملک عرب دیدم
۴
سزد از وصل رخسارت گرم در راحت اندازی
که از درد وغم هجرت بسی رنج وتعب دیدم
۵
زند گه چنگ در گوشت کندگه جای بر دوشت
مگر زلف توبدمست است کو را بی ادب دیدم
۶
به رویت ماه اگر از روشنی گفتم مرنج از من
ندیدم خوب رویت را چو درتاریک شب دیدم
۷
مگر دوش از شراب وصل جانان جرعه نوش آمد
بلنداقبال را امروز در وجد وطرب دیدم
نظرات