بلند اقبال

بلند اقبال

شمارهٔ ۳۱۴

۱

تو راگمان که مناز دوری تو جان دارم

کجا ز هجر تو جان یا به تن توان دارم

۲

مگر نه نی کندافغان وجسم بی جان است

چوآن نیم اگر از دوریت فغان دارم

۳

به اشک سرخ ورخ زرد خویشتن چه کنم

چگونه عشق رخت را به دل نهان دارم

۴

چوتیر قامت وابرو کمان تو را دیدم

از آن بودکه قدی خم تر ازکمان دارم

۵

نه شکوه می کنم از بخت ونه ز جوررقیب

که دارم آنچه به دل درداز آسمان دارم

۶

چگونه روی چمن می شود به موسم دی

ز هجر روی تو من روئی آنچنان دارم

۷

ز پیر میکده دارم لقب بلند اقبال

ببین ز خاک رهش هم به سر نشان دارم

تصاویر و صوت

نظرات