
بلند اقبال
شمارهٔ ۳۱۶
۱
تعالی الله زجانانی که دارم
ز جانان است این جانی که دارم
۲
به سیر سرو بستانم چه حاجت
از این سرو خرامانی که دارم
۳
به نور ماه وخورشیدم چه خواهش
از این شمع شبستانی که دارم
۴
از آن ترسم که شهری را برد سیل
از این چشمان گریانی که دارم
۵
عجب نی گر بسوزد خشک وتر را
زهجرت آه سوزانی که دارم
۶
به من گفتی که چون بخت توآمد
من این برگشته مژگانی که دارم
۷
بلند اقبال هم گوید ز زلفت
بود حال پریشانی که دارم
نظرات