بلند اقبال

بلند اقبال

شمارهٔ ۳۲۴

۱

در خم زلف توتا گشته گرفتار دلم

از پریشانی خودنیست خبردار دلم

۲

تا به عشق تو سروکار دل افتادمرا

شست یکباره دل ودست ز هر کار دلم

۳

بلکه از شربت لعل توشفائی یابد

شده از چشم توچون چشم تو بیمار دلم

۴

دیده تا دیده من طره ورخسار تو را

نیست آسوده دمی از غم و آزار دلم

۵

بی توخارند به چشمم همه گل های چمن

نکند بی رخ تومیل به گلزار دلم

۶

دل سنگین توتا چند نگردد راضی

که شوداز غم هجر تو سبکبار دلم

۷

دلم از بسکه ز هرکس طلبد وصل تو را

درنظرهای خلایق شده بس خوار دلم

۸

خون چرا دادبه چشمم که بریزد به کنار

هم به عشقت نبودمحرم اسرار دلم

۹

تاخبر شد که ز عشق تو بلنداقبالم

شد منادی به همه کوچه وبازار دلم

تصاویر و صوت

نظرات