بلند اقبال

بلند اقبال

شمارهٔ ۳۴۱

۱

تا گدای درتوام شاهم

شاه را رشک آید از جاهم

۲

مهر وماهم مطیع فرمانند

حرکتشان بود به دلخواهم

۳

بی خبر گرچه از خودم لیکن

از بدونیک دهر آگاهم

۴

من خلیل نشسته درآذر

یوسف اوفتاده درچاهم

۵

تن چوکاه است وجان چو دانه خوش است

که جدا دانه گردد از کاهم

۶

بر رخم پرده از غبار تن است

پرده چون از رخ افکنم ماهم

۷

گفتم ای دل ز رازهای نهان

سخنی بازگو ز هر راهم

۸

گفت خامش مگر نمی دانی

محرم خاص خلوت شاهم

۹

ای خوش آندم که چون بلنداقبال

بنشینیم ما و اوباهم

تصاویر و صوت

نظرات