بلند اقبال

بلند اقبال

شمارهٔ ۳۴۸

۱

دین ودل درعشق یار از گفتگوئی داده ایم

قوت روح وقوت جان را ز بوئی داده ایم

۲

عاقلان دیوانه می خوانندما ز آنکه ما

دل به دست دلبر زنجیر موئی داده ایم

۳

خاک ما را آتش سودای او بر باد داد

نه همی اندر هوایش آبروئی داده ایم

۴

حال دل ازما چه می جوئی که در میدان عشق

دل به چوگان سر زلفش چوگوئی داده ایم

۵

بالله از دوزخ اگر اندیشه ای داریم ما

زآنکه دل را خو به ترک تندخوئی داده ایم

۶

تاابد سبز است وخرم نونهال بخت ما

چونکه جای او را کنار آب جوئی داده ایم

۷

ما دراین میخانه می خواهیم از پیر مغان

کی کجا دل بر خمی یا بر سبوئی داده ایم

۸

برمچین زاهد ز ما دامن چوبر ما بگذری

ما به دریا خویشتن را شستشوئی داده ایم

۹

گفتم او را کی مرا کردی بلنداقبال گفت

از دلت آنم که ترک آرزوئی داده ایم

تصاویر و صوت

نظرات