بلند اقبال

بلند اقبال

شمارهٔ ۳۶۶

۱

ای دل نیی عاشق برو بر خویشتن بهتان مزن

خود را سمندر نیستی بر آتش سوزان مزن

۲

آتش زدی برخرمنم ز آن سوختی جان وتنم

بس کن به جا بنشین دمی بر آتشم دامن مزن

۳

تو مرد این میدان نیی تو رستم دستان نیی

غازی مشوبازی مکن منداز گوچوگان مزن

۴

بنگر به روی وموی اوجا گیرد درگیسوی او

اما نصیحت گوش کن خود را بدان مژگان مزن

۵

گر زخمت از جانان رسد بر زخم خودمرهم منه

ور دردت از دلبر بود پس حرفی از درمان مزن

۶

خواهی وصال یار را آسان مدان این کار را

پولاد بازو نیستی هی مشت بر سندان مزن

۷

ای دل بلنداقبال شو بی فکروفارغ بال شو

بهر دونان دست طلب بردامن دونان مزن

تصاویر و صوت

نظرات