بلند اقبال

بلند اقبال

شمارهٔ ۳۶۷

۱

ای پادشاه خوبان رحمی بر این گدا کن

از مکرمت دلم را از قید غم رها کن

۲

من خسته وغریبم شد درد و غم نصیبم

گفتی که من طبیبم درد مرا دوا کن

۳

ما را نبود گاهی جز درگهت پناهی

از مرحمت نگاهی گاهی به سوی ما کن

۴

با مهر وبا وفائی با هر دل آشنایی

از ما چرا جدائی دوری مکن صفا کن

۵

تاج سر شهانی سطان انس وجانی

از ما چرا نهانی چشمی به ما عطا کن

۶

در راهت از دل وجان باید نمود قربان

از من بیا وبستان این هر دو را فدا کن

۷

اقبال ما بلند است فیروز وارجمند است

این جمله ریشخنداست او را تو با بها کن

تصاویر و صوت

نظرات