بلند اقبال

بلند اقبال

شمارهٔ ۳۶۹

۱

ساقی ار باده دهی ساغر ما را خم کن

از دل ما غم واندوه جهان راگم کن

۲

شاه آگاه ز می خوردن ما می باشد

هیچ اندیشه نه از شحنه نه از مردم کن

۳

دیدی آخر که به جان تو چه کرد آن سر زلف

بارها گفتمت ای دل حذر از کژدم کن

۴

هر بلائی رسد از دوست رسیده است دلا

نه شکایت دگر از چرخ ونه از انجم کن

۵

پشت گرمی طلب از عشق اگر اهل دلی

نه بکش منت از آتش نه طلب هیزم کن

۶

چند گندم بنمائی ودهی جو به کسان

جو نمائی کن وآنگاه کرم گندم کن

۷

گر که درویش طبیعت چو بلنداقبالی

خرقه پوشی ز نمد نه ز خز وقاقم کن

تصاویر و صوت

نظرات