بلند اقبال

بلند اقبال

شمارهٔ ۳۷۴

۱

فراق یار چه دانی چه می کندبا من

به جان من زند آتش بر آتشم دامن

۲

چنان شود که نماند دگر نم اندر یم

ز سوز دل کشم آهی اگر به دریا من

۳

چنان وود مرا پر نموده عشق از دوست

که خودبه حیرتم از اینکه من توام یا من

۴

تو دستگیری افتادگان چه فرمائی

چه باک از غم عشقت گر افتم ازپا من

۵

گناه بخش وخطا پوش نیست الا تو

چه غم ندارد اگر کس گناه الا من

۶

تو راندیده شدم عاشق تو ازدل وجان

بیا ودور کن از رخ نقاب را تامن

۷

شوم ز حسن رخت مات چون شه شطرنج

ز عشق در شط رنج ومحن کنم مأمن

۸

نصیحتت کنم ای دل شوی بلنداقبال

به عشق دوست اگر همرهی کنی با من

تصاویر و صوت

نظرات