
بلند اقبال
شمارهٔ ۳۷۵
۱
بیدار شد ز خواب بخت به خواب من
طالع چوشد به صبح آن آفتاب من
۲
مستم چوچشم دوست مستی چنین نکوست
زانگور تاک نیست اما شراب من
۳
از چشم پرخمار خوابم ربوده یار
ترسد مگر شبی آید به خواب من
۴
خون شد دلم ز غم نیمیش بیش و کم
خون شد شراب او باقی کباب من
۵
ز آن دلبر چگل گر خونبهای دل
خواهم چه می دهد فردا جواب من
۶
کن هر چه می کنی جور ار چه می کنی
با تو حساب تو است با من حساب من
۷
وصف عذار دوست از بسکه اندر اوست
خوشتر ز گلستان آمد کتاب من
۸
شد هر که در جهان اقبال او بلند
از فیض عشق یار شد انتخاب من
نظرات