
بلند اقبال
شمارهٔ ۳۷۷
۱
هر که را بدخو است یار آگه بود از حال من
دوزخی در قعر نار آگه بود ازحال من
۲
کس نداند چون بود حال دلم در زلف تو
صعوه در کام مار آگه بود از حال من
۳
بی می لعل لبت افتاده ام چون چشم تو
هر که افتد درخمار آگه بود از حال من
۴
نه به غیر من تنی دارد خبر از جور تو
نه کسی جز کردگار آگه بود از حال من
۵
شب زهجرانت نداند کس چه سانم تا به روز
مرده شاید درمزار آگه بود از حال من
۶
دور ازگلزار رویت ای به رخ چون نوبهار
در خزان باید هزار آگه بود از حال من
۷
از بلند اقبال از حالم چه می جوئی سراغ
او کجا یک از هزار آگه بود ازحال من
نظرات