
بلند اقبال
شمارهٔ ۳۸۶
۱
گفتمش چون بینمت ای نازنین
گفت رودر آینه خود در ببین
۲
گفتمش اندر کجا جویم تو را
گفت در دلهای محزون غمین
۳
گفتمش گویند هستی لامکان
گفت اندر هر مکان هستم مکین
۴
گفتمش ره کو که آیم سوی تو
گفت راه است از یسار واز یمین
۵
گفتمش دادم به عشقت جان ودل
گفت شرط دوستی باشد همین
۶
گفتمش خواهم پرستیدن تو را
گفت بیرون رو ز فکر کفر ودین
۷
گفتمش چون شد بلند اقبال من
گفتم لطف ما به حالت شد قرین
نظرات