
بلند اقبال
شمارهٔ ۳۹۳
۱
گر کنی پیدا رهی ای شانه درگیسوی او
از زبان من بگو با عنبر افشان موی او
۲
سرکشی را ترک فرما رهزنی را توبه کن
با ادب شو چنگ کمتر زن همی بر روی او
۳
گه بگوشش سر به نجوی می نهی از شیطنت
گه شوی هر جا که بنشسته است همزانوی او
۴
احتشام الدوله از کردارت ار گردد خبر
امر فرماید که بندندت کشندت سوی او
۵
الحذر ز آندم که از کار تو وکردار تو
از غضب پرچین شودمانند توابروی او
۶
زآن همی ترسم به حکمش از برای نظم ملک
سربرندت ناگهان اندیشه کن از خوی او
۷
خودتو می دانی بلند اقبال دولتخواه توست
کم پریشان شو از این طبع پریشان گوی او
نظرات