بلند اقبال

بلند اقبال

شمارهٔ ۳۹۵

۱

چشمم فتد در آینه گر برجمال تو

شاید که درزمانه ببینم مثال تو

۲

بختم سیاه گشته و آشفته خاطرم

این یک ز طره تو وآن یک زخال تو

۳

گفتی که قامتت چو کمان از چه گشته خم

خم گشته است ز ابروی همچون هلال تو

۴

بیرون نمی رودز سر من هوای تو

خالی نمی شود دل من از خیال تو

۵

برحال زار خسته دلان هیچ ننگری

حیرانم از تکبر و جاه وجلال تو

۶

ای خواجه گر مرا به غلامی کنی قبول

گه قنبر توگردم وگاهی بلال تو

۷

اقبال من ز بسکه بلنداست و ارجمند

آخر شود نصیب دل من وصال تو

تصاویر و صوت

نظرات