بلند اقبال

بلند اقبال

شمارهٔ ۳۹۸

۱

من چیستم که دم زنم از عشق روی تو

من کیستم که راه دهندم به کوی تو

۲

از هر طرف به سوی تو راه است واین عجب

کز هیچ سوی کس نبرد ره به سوی تو

۳

گر غائبی ز دیده مرا حاضری به دل

ز آنروهمی مراست به دل گفتگوی تو

۴

غفلت نگر که روز وشب اندربر منی

من هر طرف فتاده پی جستجوی تو

۵

هر صبح وشام در نظری زآنکه صبح وشام

نوری بود ز روی تو عکسی ز موی تو

۶

خفاش تاب دیدن خورشید نیستش

نقصان ز ما بود که نبینیم روی تو

۷

چیزی نمانده تا که ز مستی شوم هلاک

ساقی چه باده بود مگر در سبوی تو

۸

عمر ابد ز آب حیات ار گرفت خضر

ما راست نیز عمر ابد ز آب جوی تو

۹

اقبال من بلنداست از آنکه چون قدت

آمد دلم صنوبری از آرزوی تو

تصاویر و صوت

نظرات