
بلند اقبال
شمارهٔ ۴۱
۱
به پیش آتش چهر توزلف تو دود است
ز دود توست مرا دیده گریه آلود است
۲
تو رابه معرکه حاجت به خود وجوشن نیست
که موی بر سر ودوش تو جوشن وخود است
۳
رسم به وصل توهر چند زودتر دیر است
رهم ز هجر تو هر چند دیرتر زود است
۴
اگر مرض ز تو باشد مراست به ز علاج
وگر زیان ز توآید مرا به از سود است
۵
ز دردهجر عجب خشک گشته کام ولبم
عجب تر اینکه کنارم ز اشک چون روداست
۶
مرا به عشق توجشنی است باده خون جگر
پیاله کاسه چشمم دل از فغان رود است
۷
علاج درد فراق تورا به صبر کنند
ولی به پیش فراق تو صبر نابود است
۸
اگر چه عهد شکستی ولی بلند اقبال
هنوز از تورضامند وبازخشنود است
نظرات