بلند اقبال

بلند اقبال

شمارهٔ ۴۳۵

۱

دور ازتو فارغ نیستم از درد و تب روز و شبی

از عشق روی ومویتو دارم عجب روز و شبی

۲

خورشید چون آید بودروز و شود شب چون رود

داری ز چهر و طره تو در روز و شب روز وشبی

۳

چون ظلمت ونورجهان باشد ز موی و روی تو

پیدا به عالمگشته است از این سبب روز و شبی

۴

ساغر مرا چشم است ومی خون دل است وناله نی

گر چیده ام درهجر توبزم طرب روز وشبی

۵

گفت ای بلنداقبال من چونی زهجرم گفتمش

دور از تو فارغ نیستم از درد وتب روز و شبی

تصاویر و صوت

نظرات