بلند اقبال

بلند اقبال

شمارهٔ ۴۳۶

۱

دلبر ما را به حال ما اگر بود التفاتی

می شدی حاصل ز بندغم دل ما را نجاتی

۲

معنی این را بگویم تا بدانی هجر و وصل است

اینکه می گویند می باشد مماتی وحیاتی

۳

شاه شطرنج ار بشد پیش رخت مات این عجب تر

بی رخش من در شط رنج و غمم چون شاه ماتی

۴

در برم خون گشته دل زآنرو عزیز آمد که دارد

از دهان و لعل یار از رنگ و از تنگی صفاتی

۵

نه کسی درچین چوزلفت دیده مشکی عنبرین بو

نه کسی درمصر چون لعل توروح افزا نباتی

۶

آینه قدرت نمای کیست این جسم چو روحت

چون تودر عالم ندیدم خوش سرشت وپاک ذاتی

۷

چشم مستت درخمار افکنده ما را جامی از می

بر سرلعلت بده از عنبرین خطت براتی

۸

چون توئی دارد بلنداقبال تا حالش چه گردد

داشت حافظ هم به عهد خویشتن شاخ نباتی

تصاویر و صوت

نظرات