
بلند اقبال
شمارهٔ ۴۴۱
۱
نه چون چشم تو دیدم چشم مستی
نه همچون پشت دستت پشت دستی
۲
سوی بتخانه گر افتد گذارت
کندکی بت پرستی بت پرستی
۳
کند درعشقت ار کس نیست خود را
نپندارد به عالم هست هستی
۴
به بحر عشقت افتادم چوماهی
که تا زلفت مرا گیرد چو شستی
۵
غمت کی شد قبول اندر الستم
خبر کی دارم از عهد الستی
۶
به غیر از باده و ساغر ندیدم
که بدهد لشکر غم را شکستی
۷
بلند اقبالم اما نیست چون من
به عالم پست پست پستی
نظرات