بلند اقبال

بلند اقبال

شمارهٔ ۴۴۴

۱

چه اول مهربان بودی چه آخر کینه جو گشتی

بسی شیرین زبان بودی چه تندوتلخ گو گشتی

۲

ز شرم عارضت خورشید تابان منکسف آمد

مگر امروز با خورشید رخشان روبرو گشتی

۳

چرا ای شانه از حال دل زارم نیی آگه

تو کاندر حلقه های زلف دلبر موبه مو گشتی

۴

دلا در هرزه گردی گشتی آخر شهره در عالم

ز بس کاندر سراغ ماهرویان کو به کو گشتی

۵

شدی گه معتکف درچین گیسوی پریرویان

به پیش زلف چون چوگانشان گاهی چو گوگشتی

۶

نگفتم با پریشان زلف جانان همنشین کو شو

کنون دیدی که همچون من پریشان تر از او گشتی

۷

بلنداقبال از آن گشتی بلند اقبال درعالم

که از قید علایق رستی و بی آرزو گشتی

تصاویر و صوت

نظرات