بلند اقبال

بلند اقبال

شمارهٔ ۴۷۱

۱

تا ز عشق روی خوددیوانه ام کرد آن پری

هم ز کفر آسوده ام فرمود وهم از دین بری

۲

حاش لله آدمیزاد این چنین کی دیده کس

گشته ام حیران که حورت بوده مادر یا پری

۳

خود بر آن بودم که مهر خاوری خوانم تو را

چون نکودیدم ندارد زلف مهر خاوری

۴

بارها رفتم که قدت را دهم نسبت به سرو

خوب چون دیدم ندارم سروچشم عبهری

۵

مهربانی هم دخیل است ای نگار ماه رو

خال وخط وزلف ورخ تنها ندارد دلبری

۶

بی تو هم خون شددلم هم دیدهام خونبار گشت

در غمت دل یاریم بنمود و چشمم یاوری

۷

ای جبینت زهره رویت مه جمالت آفتاب

چون بلنداقبال داری صدهزاران مشتری

تصاویر و صوت

نظرات