
بلند اقبال
شمارهٔ ۴۸۴
۱
همچو چهرت کی بود آتش چوزلفت دودکی
ز آتش ودودت جز آب چشم دیده سودکی
۲
گه زره سازی در آتش گه به گل بازی کند
گشت زلف تو خلیل الله کی داوودکی
۳
با دل من آنچه چشم کافرت کرده است کرد
درجهان فرعون کی شداد کی نمرود کی
۴
چشم تو خونریزی پیر وجوان راکرده فرض
داد پیغمبر کجا فتوی خدا فرمودکی
۵
ازمکافات جزا غافل مشو بدچون دلم
آینه رویت ز رنگ خط غبارآلود کی
۶
همچو تو دردلبری کی بودشیرین کی ایاز
همچو من در عاشقی فرهاد کی محمود کی
۷
بی رخ توچون کنار من بود از اشک چشم
دجله ها کی بحرها کی چشمه ها کی رود کی
۸
همچو من گاهی به بزم ومجمر توسوخته
شمع کی پروانه کی مشک وعبیر وعودکی
۹
شدبلنداقبال از زلفت پریشان گفتگو
دود با داوود ور نه قافیه می بودکی
نظرات