
بلند اقبال
شمارهٔ ۴۸۷
۱
بیاد ابروی تو شد قدم به شکل هلالی
نمی شود دل من گاهی از خیال تو خالی
۲
مگر که دیده منجم قد و رخ تو که داده
خبر زغارت وغوغا به تیر ماه جلالی
۳
چه جوئی از دل زارم چه پرسی از من وکارم
برو درآینه بنگر که تا شود به تو حالی
۴
مرا به بندگی خود قبول کن دو سه روزی
ببین به روزچهارم به شهر حاکم ووالی
۵
حلال نیست می اما به من حرام نباشد
چوهست ازکف وجام تو نوشمش به حلالی
۶
در آب شورگهر پرورش نماید ودلبر
در آب شیرین داده است پرورش به لألی
۷
کس ار بلند شد اقبال او ز منصب و دولت
بلند آمده اقبال من ز حضرتعالی
نظرات