بلند اقبال

بلند اقبال

شمارهٔ ۴۸۸

۱

نه همچوعارض تو به گلشن بود گلی

نه همچوطره تو به باغ است سنبلی

۲

نه چون قد تورسته سهی سروی از چمن

نه صلصلی فکنده چو من شور وغلغلی

۳

گلهای بوستان شودش خار در نظر

بنمائی ار گل رخ خود را به بلبلی

۴

این رنگ ونشئه ای که تو داری به لعل لب

نشنیده و ندیده کسی درگل وملی

۵

از باده لب تو چو مستی بود مرا

در ده ز بوسه شکرینم تنقلی

۶

گفتی به هجر صبر کن ار وصلت آرزوست

من چون کنم که نیست دلم راتأملی

۷

اقبال من بلندشد وشهره در جهان

بر دامن تو تا زده دست توسلی

تصاویر و صوت

نظرات