
بلند اقبال
شمارهٔ ۵۰۱
۱
بت پرستی می کنم جا در کلیسا گر کنی
کعبه خواهد شد کلیسا منزل آنجا گر کنی
۲
از رخ زیبا ید بیضای موسی باشدت
نی عجب از لب هم اعجاز مسیحا گر کنی
۳
زاهد از روز قیامت کی دیگر گوید سخن
از قد وقامت قیامت را تو بر پا گر کنی
۴
غارت دل میکنی ناخورده می از چهر خویش
چون کنی رخساره را گلگون ز صهبا گر کنی
۵
از طبیبان کی دگر منت کشم در روزگار
از لبان خویش دردم را مداوا گر کنی
۶
خوی را ای دل به شمع عارضش پروانه کن
نیستی در عاشقی مردان پروا گر کنی
۷
همچومن شاید بلند اقبال گردی در جهان
ازجهان واله آن ترک تمنا گر کنی
نظرات