
بلند اقبال
شمارهٔ ۵۰۵
۱
نظر در آینه کن تا جمال خویش ببینی
ز حسن خود شوی آگه به روز من بنشینی
۲
عدوی پیر وجوانی بلای تاب وتوانی
به جلوه دشمن جانی به عشوه آفت دینی
۳
میان ماه وفلک با تو هیچ فرق ندیدم
جز اینکه اوست مه اسمان تو ماه زمینی
۴
بگوکه مشک ازین پس کسی به فارس نیارد
که تو به هر خم گیسو هزار تبت و چینی
۵
بدادمت دل وگفتم نگاهداری از او کن
زدی شکستیش آخر مرا گمان که امینی
۶
دگر به حور و به غلمان نگاه می نکند کس
تو را هر آنکه ببیند که در بهشت برینی
۷
دلا اگر شده اقبال تو بلند به عالم
پس از برای چه دایم شکسته بال و غمینی
نظرات