بلند اقبال

بلند اقبال

شمارهٔ ۵۰۶

۱

اگر در آینه روزی جمال خویش ببینی

زحال من شوی آگه به روز من بنشینی

۲

زهی به صنعت باری زماه فرق نداری

جز این که اومه گردون بودتوماه زمینی

۳

نه آفتاب ونه نوری و نه پری و نه حوری

نه آدمی نه فرشته هم آن تمام وهم اینی

۴

ندانمت به چه مانی که جان وجان جهانی

نگیری ار به خطایم نگارخانه چینی

۵

چو پا به عشق نهادم دلی به دست تودادم

بگوکجاست چه شد کو تو را که گفت امینی

۶

اگر که ناصر دین شه شود ز حال تو آگه

که خصم دولت وجانی وشورملت ودینی

۷

کند سیاست وگوید که فتنه ای توبه ملکم

بگو جواب چه گویی چو گویدت که چنینی

تصاویر و صوت

نظرات