بلند اقبال

بلند اقبال

شمارهٔ ۵۰۸

۱

ای دل به جان بکوش که اهل نظر شوی

یعنی که خون شوی وز چشمم به در شوی

۲

فرموده دوست نیست به دیوانگان حرج

کن سعی تا ز زلف وی آشفته تر شوی

۳

گر عاشقی بعارض دلدار همچومن

باید به پیش تیر ملامت سپر شوی

۴

هیچ از دهان دوست حکایت نمی کنم

ترسم ازرازهای نهانی خبر شوی

۵

خون گشته ای دلا ونیی کامل العیار

جا کن به زلف یار که تا مشک تر شوی

۶

چون وچرا مکن که چنین شد چنان نشد

حکم است تامطیع قضا وقدر شوی

۷

نه تند شو نه ترش نما رو نه تلخ گو

شیرین به کام تا که چو شهد وشکر شوی

۸

اقبال تو بلندشود همچو من اگر

از خاک راه خوارتر وپست تر شوی

تصاویر و صوت

نظرات