بلند اقبال

بلند اقبال

شمارهٔ ۵۲

۱

بارم اندر کوی یارم درگل است

درگل است ار بارم اندر منزل است

۲

دادن جان باشد آسان درغمش

زندگانی بی وجودش مشکل است

۳

شمع را می بینم امشب بر سر است

از غم یار آنچه ما را در دل است

۴

در خیال زلف چون زنجیر او

هر که مجنون کرده خود را عاقل است

۵

نیست خاکی کز غمش بر سر کنم

هر کجا خاکی است از اشکم گل است

۶

کس نپردازد به عقل از عشق دوست

آب تا باشد تیمم باطل است

۷

ای بت سیمین بدن سنگین دلت

تا کی از حال دل ما غافل است

۸

جورکم کن با بلنداقبال کو

مدح گوی پادشاه عادل است

تصاویر و صوت

نظرات