بلند اقبال

بلند اقبال

شمارهٔ ۵۴

۱

آتشی کز توگلستان من است

چاه و زندان تو بستان من است

۲

زخم کز تیغ توباشد مرهم است

درد کزعشق تودر مان من است

۳

هر چه آید ز تو ای دوست نکوست

اجل گرگ تو چوپان من است

۴

من ندارم خبر از مذهب ودین

عشق رخسار تو ایمان من است

۵

از غمت بس که فشانم اختر

آسمان درغم دامان من است

۶

سزد ار طعنه زنم بر مه ومهر

بس که مهرت به دل وجان من است

۷

هر که داراست بلند اقبال است

ز این گهرها که به عمان من است

تصاویر و صوت

نظرات