بلند اقبال

بلند اقبال

شمارهٔ ۶۰

۱

از پریشانی ندام زلف مشتق گشته است

یا پریشانی به زلف یار ملحق گشته است

۲

بینی دلدار را بین جای انگشت نبی است

کاین چنین ز اعجاز او قرص قمری شق گشته است

۳

زلف دلبر را نگر بر قامتش منصور وار

ترک سرکرده است وذکر او اناالحق گشته است

۴

این همه آشفتگی کاندر دل ما کرده جا

باشد از آن رو که با آن زلف ملصق گشته است

۵

ساقیا بنشین ز جا برخیز وجامی با ده ده

زاهد ارما را کند تکفیر احمق گشته است

۶

ما گذشتیم از نماز اودر الی ومن هنوز

مانده در گل گرم بحث حد مرفق گشته است

۷

گوبه او او روعلم عشق آموز وکم شو محو نحو

ای خوشا آنکوبه تحصیلش موفق گشته است

۸

در عجم هم چون بلنداقبال می باشد کسی

گر فصیحی در عرب نامش فرزدق گشته است

تصاویر و صوت

نظرات