بلند اقبال

بلند اقبال

شمارهٔ ۶۳

۱

تا صبا را تاری از زلفت به دست افتاده است

دررواج کار عطاران شکست افتاده است

۲

خال در دنبال چشمت گر نباشم در غلط

شحنه ای باشد که دردنبال مست افتاده است

۳

باشد از حال دل من درکمند زلف تو

آگه آن ماهی که در خشکی ز شست افتاده است

۴

از دل من در شکنج طره ات دارد خبر

هر کجا مرغی به دامی پای بست افتاده است

۵

چشم تومخمور وزلفت می کندمستی همی

با وجود اینکه لعلت می پرست افتاده است

۶

مهر ورزی با تونبودکار امروزی مرا

عاشق ومعشوق را عشق از الست افتاده است

۷

تا بلنداقبال را از وصل کردی سرافراز

پیش قدر اوبلندافلاک پست افتاده است

تصاویر و صوت

نظرات