بلند اقبال

بلند اقبال

شمارهٔ ۷۷

۱

قدمن کاین سان خمیده است از خم ابروی توست

و این پریشان حالی من از غم گیسوی توست

۲

این سیه بختی که دارم باشد از چشمان تو

واین گره هایی که درکار من است از موی توست

۳

اینکه مغزم دائما دارد مرارت از زکام

ازحرارت نیست ازتأثیر عطر بوی توست

۴

تو چو خورشیددرخشانی ومنحربا صفت

رو به هر سوئی که آری روی من هم سوی توست

۵

کس نگیرد شیر را با چنگ هرگز اینکه تو

می زنی چنگم به دل از قوت بازوی توست

۶

اینکه نور آمد سفید و اینکه ظلمت شد سیاه

این سیاه از موی تو گشت آن سفید از روی توست

۷

کوثر و طوبی بود اسمی ز لعل و قدتو

و آن بهشتی را که می گویند گویا کوی توست

۸

گشت رخسار تو ماه وشد دل من چون قصب

هست گیسوی تو چوگان و سر من گوی توست

۹

می سزد خلق ار بلند اقبال خوانندش چو من

آنکه را هر همچوگیسوی تو بر زانوی توست

تصاویر و صوت

نظرات