بلند اقبال

بلند اقبال

شمارهٔ ۸۲

۱

گفتم که تو را نیست وفاگفت کمی هست

گفتم به منت هست نظر گفت دمی هست

۲

گفتم صنما از غم عشق توهلاکم

گفتا ز هلاک چوتوما را چه غمی هست

۳

گفتم که بود بینی وابروی تو رامثل

گفتا که بلی سوره نون والقلمی هست

۴

گفتم صنما چون توبه بتخانه چین نیست

گفتا شمن ما است به هرجا صنمی هست

۵

گفتم منم از راهروان ره عشقت

گفت الحذر از چاه که در هر قدمی هست

۶

گفتم مکن اینقدر ستم بر من بی دل

گفتا که ز معشوق به عاشق ستمی هست

۷

گفتم که چوزلف توام اقبال بلند است

گفتا که بلی لیک در او پیچ وخمی هست

تصاویر و صوت

نظرات