
بلند اقبال
شمارهٔ ۱۰ - قطعه
۱
مرده ای را به راه می بردند
یادم آمد که مردنی هم هست
۲
گفتم ای دل به فکر رفتن باش
تا کی از باده غروری مست
۳
گفت یادت اگر بود دیدیم
مردن خویش را به روز الست
۴
ما به هر دم که می رود میریم
تا به کلی رود حیات از دست
نظرات