
نجمالدین رازی
شمارهٔ ۱۴
۱
آمد شب و بازگشتم اندر غم دوست
هم با سر گریه ای که چشم را خواست
۲
خون دلم از هر مژه کز پلک فروست
سیخی است که پاره ای جگر بر سر اوست
نظرات