
نجمالدین رازی
شمارهٔ ۳
۱
عشق آمد و کرد عقل غارت
ای دل تو به جان بر این بشارت
۲
ترک عجبی است عشق دانی
کز ترک عجیب نیست غارت
۳
شد عقل که در عبارت آرد
وصف رخ او به استعارت
۴
شمع رخ او زبانه ای زد
هم عقل بسوخت هم عبارت
۵
بر بیع و شرای عقل می خند
سودش بنگر ازین تجارت.
تصاویر و صوت

نظرات