
ابن عماد
بخش ۱۲ - رفتن باد صبا و پیغام بردن
۱
چون باد صبا از آن غماندوز
این قصه شنید از سر سوز
۲
برخاست ز راه دلنوازی
دربست میان به چارهسازی
۳
نگرفت دمی قرار و آرام
شد سوی دیار آن دلارام
۴
عزم سر کوی آن صنم کرد
آهنگ حریم آن حرم کرد
۵
چون بود ز محرمان آن ماه
دادند درون پردهاش راه
۶
چون شد بر آن نگار مهوش
بگذارد پیام آن بلاکش
۷
در حال که آن بت پریرخ
زان پیک خجستهفال فرخ
۸
بشنید پیام و نامهاش دید
چون نامه سر از وفا بپیچید
۹
چون طرۀ خود به هم برآمد
شد تند و به سرکشی درآمد
۱۰
صد گونه خطاب کرد بنیاد
وز روی عتاب گفت با باد
۱۱
کای گمره هرزهگرد زنهار
دم درکش و این حدیث بگزار
۱۲
گر بیخردی حکایتی گفت
آن را نتوان روی پذیرفت
۱۳
آن بیهدهگوی را مبر نام
وز ماش نه نامه بر نه پیغام
۱۴
بنشین و مگو دگر ز هر در
زین گونه پیامها میاور
۱۵
ور زانک گذر فتد به سویش
گر زنده بود ز من بگویش
تصاویر و صوت

نظرات