
ابن عماد
بخش ۲۶ - تمامی سخن
۱
ای گمره دل ز دست داده
در دام غم بلا فتاده
۲
بس دل که زبون شدهست ازین غم
بس دیده که خون شدهست ازین غم
۳
بیهوده به خون خود چه کوشی
وین زهر هلاهل از چه نوشی
۴
آتش چه زنی به خرمن خویش
کس چون تو مباد دشمن خویش
۵
جز درد دل و غمت چه حاصل
زین فکر کج و خیال باطل
۶
با شاه گدا نگشت همدوش
با سرو گیا نشد همآغوش
۷
هست آرزوی توای مهوس
اندیشۀ گنج و مرد مفلس
۸
عنقا نشود به هر بهانه
با زاغ و زغن همآشیانه
۹
دور است ز راه آشنایی
طاووس و سرای روستایی
۱۰
با دانۀ در و عقد گوهر
خرمهره کجا شود برابر
۱۱
تو چون مگسی و ما هماییم
آیا تو کجا و ما کجاییم
۱۲
هرچند پی وصال پویی
هرچند نوید وصل جویی
۱۳
هرگز نرسد نویدی از مات
هیهات ازین امید هیهات
تصاویر و صوت

نظرات